چن تا خط نوشتم اما پاک کردم...
فقط این که
سید محمدهادی رو یه جور دیگه دوس دارم.....
خیلی یه جور دیگه...
این چن روز که موند پیشمون و مامانش اینا رفتن خونه،دلمو زیر و رو کرده...
برخلاف همیشه که اگهی طوریش میشد،من سعی میکردم آدم قوی جمع باشم،امروز زودتر از بقیه زدم زیر گریه وقتی با صورت رفت تو میزتلوزیون و لبش پاره و پر از خون شد...
چن ساعت قبلش روضهی حاج میثم رو گوش داده بودم از صحن جامع رضوی...
روضهی روز آخر ماه صفر..روضهی علی اصغر...
سیدمحمدهادی بیشتر ازهرکسی منو یاد حضرت علی اصغر میندازه....
خدایا...همهی بچهها رو سلامت نگه دار..
الهی بدن هیچ بچهای ضربه نخوره که بعدش خونی بشه...
خیلی سخته........
بمیرم برای دلت ارباب..بمیرم برای دلت رباب...
پ.ن:
خداحافظای ماه محرم..
خداحافظای ماه صفر...
خداحافظای سیاهیا و پرچمهای عزا...
خداحافظای روضههای ارباب......
چه محرم و صفری بود امسال...
خدایا ما رو تا محرم و صفر سال بعد،محب ارباب و روضهها نگه دار.....